دل نوشته های محرم

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تیر» ثبت شده است

وقتی به میدان آمد طفل شیر خواره اش را به آغوش گرفته بود صدای از سپاه بلند شد که بزنیدش ، عده ای تعلل کردند و گفتند : کدام را حسین را یا طفل خرد سالش را ؟ جواب را بانگ بلند فریاد زد که آنکه اسمش علی  است . علی را بزنید .دست همه لرزید به جز من.وقتی هدف را نشانه رفتم همه ی چشم ها به من بود که نگاه کودک معصوم با دست و دلم چه میکند تیر را میزنم یا نه ؟

می گویند : صیادی ماهر است که صید را در بهترین لحظه شکار کند . بنابراین چون صیاد پیر در کمین نشستم و به هدف خیره شدم تا حسین قصد بوسیدن چهره کودکش را کرد و آن لحظه بود که تیرم را رها کردم  تیر به گلویی کودک نشست و خون پدر بر صورت پدر پاشید و من حرمله اسدی قه قه زدم چرا که حرمله های تاریخ تیرشان هیچ وقت به خطا نمی رود.

.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۳ ، ۲۰:۴۶
مجنون حسین